اگر کسی شب سرما، به ابرها زد و گم شد مرا به یاد بیارید …
و با ستاره ی چشمم برای «راه بلدها» نشانه ای بگذارید
برای این گل قرمز، نماز مرده بخوانید، مرا شمرده بخوانید …
برای خاکسپاری تمام باغچه ها را به مادرم بسپارید
دو دانگ پیرهنم را، دو پاره از کفنم را به چشمهام بدوزید
سپس ملال تنم را، دو بال پر زدنم را، در این کفن بگذارید
لباس گرم بپوشید به این اتاق مبادا بهار آمده باشد
کدام فصل من از سال؟! مصممید که امسال سر از کدام در آرید؟
به همسری که ندارم به نقل قول بگویید چه دوست داشتنی بود !
شما! آهای شماها! شما که همسر خود را همیشه دوست ندارید !
برادران عزیزم! شمیم ملحفه هایش کنار میز شما بود
پدر، عزیز شما بود! کسالت پدرم را مگر به یاد ندارید؟
به خواهران صبورم خبر دهید که "یلدا" تصادفاً شب فرداست
تولدم شب یلداست، مقدّر است که فردا بدون وقفه ببارید
زیاد امید ندارم که از تپیدن قلبم، گلی دوباره بروید
مگر بهار که سر شد، کنار سنگ مزارم دلی دوباره بکارید
کدام قله کدام اوج؟ منی که این همه کوهم، از این جهان به ستوهم !
من از شکار نکردن شما از اینکه شکارم نبوده اید شکارید …
غروب شد همه رفتند، در ایستگاه کسی نیست چه خوب شد همه رفتند
چه ساده اید که دائم کنار این چمدان ها در انتظار قطارید !
به این اتاق مبادا بهار سر زده باشد… بهار سرزد و سر شد
خروس خوان سحر شد، ستاره های من آیا خیال خواب ندارید!؟
#حسین_صفا
پ.ن:
- چقدر این شعر با صدای دکتر کاکاوند دلنشین تر شد
- چقدر قبلاً شعر از حفظ بودم، معنی و اصالت عشق رو از شعر یادگرفتم، شاید دلیل اینکه دیگه نمیتونم دل به شعر حفظ کردن بدم ...
- چه حرف ها که درونم نگفته می ماند