پیش پایم پیشمرگم خون چکان جان می دهد

روبرویم فاتحی سرمست جولان می دهد


نیست آسان ماندن ِ در کشتی ِ در حال غرق!

ناخدا این سان به عمر خویش پایان می دهد


مطمئن هستم خدا روز قیامت ساعتی

مُهر طومار شفاعت را به شیطان می دهد


آنچنان گویی که سرداری به سربازان خویش

نیمه شب با چشم های بسته فرمان می دهد


کاج پیر پوک وقتی بر زمین افتاد گفت :

مرد وقتی باوقار است از درون جان می دهد !


 باختم اما تمام شعرهایم مال تو !

مرد اگر بد هم ببازد خوب تاوان می دهد


#اصغر_عظیمی_مهر


پ.ن:

- سال نو و حال نو؟ نه، اینجا از این خبرها نیس

- بعضی وقت ها که می‌خوام بخوابم همین که چشمام رو می‌بندم انگار چرخش زمین رو حس می‌کنم، سر گیجه می‌گیرم و مجبور میشم دوباره بشینم و سرم رو محکم تکون بدم، بعضی وقت ها میذارم اونقدر سرعت چرخش زیاد بشه که انگار سرگیجه گرفتم

- امروز بعد از مدتها دوباره سه تا رفیق قدیمی با خانواده هایی که تشکیل دادیم دور هم جمع شدیم، فکر می‌کردم شاید این باعث تغییر توی حس و حالم بشه، فکر میکردم یه تلنگری از گذشته هامون یا چیزی توی احساسم بوجود بیاد، پس چرا نشد؟

- کاسه صبرم لبریز شده و ریخته کف زمین، از هر وقت دیگه ای شکننده تر شدم، یه تراپیست درست و درمون هم پیدا نمیشه که خوب واکاوی کنه که این حال چاره اش چیه

- این متدهای مثبت اندیشی اونقدر اثر معکوس روم داره که حد نداره