در من پلی شکسته‌تر از تاریخ / در انتهای خاطره‌سازی‌هاست

من روستای گمشده‌ای هستم / که خسته‌ از تمامیِ بازی‌هاست

قایم شده تمامیِ این شب‌ها / آن بچه‌ای که توی کمد هستم

بگذار تا خراب شود دنیا / من در کتابخانه‌ی خود هستم

در قله‌های بی‌کسی‌ام خوبم / اینجا که ابرهای رها هستند

لبخند می‌زنم که از این بالا / مردم شبیه مورچه‌ها هستند

# سیدمهدی_موسوی

پ.ن:

- خب اینم از دی ماه، دو نقطه عطف بزرگ زندگیم، اولین نقطه عطف که واقعا خیلی هم دلیلش رو نمیدونم تولدمه 😱 و دومیش هم سالگرد ازدواج (چه زود 4 سال ازش گذشت) اولی در حد خودش ثمره ای نداشت ولی دومی ثمره اش هنوز زنده بودنمه، گنگ نیس، گنگ به نظر می رسه

- بلاخره روند انصراف در حال تکمیل شدنه، امیدوارم نخواند جریمه ایی، چیزی هم بگیرن که واقعا زوره، اونا باید جریمه بدن که وقت منو تلف کردند 😂

- اگه منو میشناسید لطفا وبلاگ رو مطالعه نفرمایید و اگه میشناسی شاید بد نباشه بدونی یکی از دلایل کنار گذاشتن وبلاگ قبلی همین مورد بوده، بزار اینجا واسه خودم باشه، ممنون 🙏

- و اینکه فهمیدم درد های آدم ها هرچقدر هم شبیه به هم باشه ولی از یک جنس نیست. ما ها نسخه ها کپی برداری شده نیستیم و خلاصه تر اینکه "هرکه خود داند و خدای خودش/که چه دردی است در کجای دلش"