هیچ میدانی چرا چون موج

در گریز از خویشتن ،پیوسته می کاهم ؟

زانکه بر این پرده تاریک

این خاموشـــی نزدیک

آنچه میخواهم ، نمی بینم

آنچه می بینم ، نمی خواهم


#محمدرضا_شفیعی_کدکنی


پ.ن:

- اون چیزی که باید رو نه میتونم بنویسم و نه حتی بیانش کنم، نیاز به زبان جدیدی برای این کار دارم، داخل واژه ها نمیگنجه، انگار باید حس بشه

- عجیبه یا نه اینکه همیشه توی دوربری ها وقتی خبر حامله شدن کسی میاد چند نفر باهم حامله میشن، شاید واقعا آدم ها هم گرده افشانی میکنند. بچه همیشه یه حس دوگانه بهم میده، از دیدنشون، یاد گرفتنشون ، کارهاشون و انرژی شون لذت میبری ولی اوردنشون توی این دنیا انگار یه جور ظلمه در حقشون، نمی‌دونم ، لااقل برای خودم احساس ظلم می‌کنم

- حس خوب رو فراموش کردم، به خاطرات خوش قبل هم که احساس میکردم توی اون زمان حس خوبی بوده هم فکر میکنم ، دیگه اون حس رو نداره، انگار یه درجه احمقیت همراهم بوده که حس خوشایندی داشته، شایدم نوع حماقتم فرق کرده